عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
برقـع گشود و سورۀ نـور آفــریـده شد یـک خنده کرد؛ صـبح ظهـور آفـریده شد بر تخته سنگ غار حـرا عـاری از قلم خطی کشید و شـعر و شــعور آفریده شد صـوت خدا ز حنجره گـل کرد بر لبش داوود پــا گـرفت و زبـــور آفـریــده شـد یک جمله از مقاومتش بر زبان گذشت کـــوهی به نـام سـنـگ صبـور آفریده شد موجی به بحرمعرفتش زدکه بیدرنگ دریــــایـی از شـــراب طهـور آفریـده شد عالم محیط معـرفت و شوق و شور شد ملـک وجـود، محفل فیض حضــور شد شــــام سیاه جهل بـه پایـان رسیـده بود بــــاور کنیـد صبـح بصیـرت دمیـده بود باور کنیـد دولـت قـــــرآن گــرفت پــا بــــاور کنیـد رنـگ شیـاطین پریـده بـود میلادعـدل و داد و مسـاوات و زندگی یا کــودکی کـه زنـده به گـور آرمیده بود یـا جشـن مــادری کـه ز بیرحمی پدر داغ شکفـــتـه دستــهگل خویش دیـده بود یا جشـن عیـــد بــَردۀ شـلاق خوردهای کزعمردست شسته دل ازجـان بریده بود با آن که سیـنـهاش همـه کانون خشم بود جاری سرشک شادیاش ازهردوچشم بود شرم و حیا ز شرم و حیـا سربهزیر بود بیدادگـر شــریف وشـرافت حقیـربود زن در میان جامعه در معـرض فروش ماننـد بــَردهای کـه همیشـه اسیــر بود هرکس ضعیف بود چو موری که پایمال هرکس کـه زور داشت به مردم امـیر بود هرکس که سیر بود چو گرگ گرسنهای هرکس گـرسنه روز وشب ازعمرسیربود در آن مـحیـط جـور و جفـای ستمگری دنیـای خستـه منتظـر یــک بشیـر بود توحـیـد را دوباره طلوعی مجدد است پیــداست آن بشیر، وجـود محمّد است بتهـا تمـــام ذکــــر خدا بـر زبانشان افـــتاده بتگـــران همه آتش به جـانشان پامــــال گشــتهانـد ستمبـارگان چو مور انگار آمــــده اسـت بـه پایان زمانشان آتــــش شده اســت آب به کام ستمگران آجر شده است اهل زر و زور نانشان درهــــم شکـسته فرق ابوجهلهای زور از دست حمزه آمده بر سر کــمانشان هــــیزمکـــــشـان آتش فتنه چـو بـولهب تبت یدا ابـولهب آمـــــد بـــــه شانشان آن رشتهای که «حبلِ مَسَد» بود ازغضب پیچیـده شـد بـه گـردن حمـالة الحـطب دیـدم فرشتـه آمـد و بــــازوی دیو بست دیدم چگـــــونه سلسلههای ستم گسست دیــــــدم بــه روی دوش خلیـلِ خلیلهـا دست علی تبر شد وبتها همه شکست دیــــدم بــه دست بتشکن مسجدالحرام نه بت به روی پا؛نه به جا ماند بت پرست دیدیــــم در مـحیط ستم، ظلم، سـرکشی مظلـوم ایـستـاد و ستـمـگـر ز پا نشست بـــــاور کـــنیـد پرچــم عــدل محمّـدی بـر قــــلـۀ عـقـیــدۀ مـــــا سـربلنـد هست پیش از نـزول وحی به عالم صلا زدیم مـــــا پــــــیــرو مـحمّـد و آل محمّــدیم مـا در مـــقام و مرتبه؛ فـوق ملل شدیم در مکتب پیــــمبرمـان بــــیمثـل شدیم یک جلوه از حرا به دل ما رسیـد و ما از تیرگی به نـور فــــدایــی بـدل شـدیم بــــا یــک نهیب زندۀ حـی علیالفـلاح تبــــدیـل بـر حـــقیقت خــیرالعمـل شدیم تـــابیـده شد فروغ بصیرت به قلبمان یار علـی بــــه فـتنۀ جنــگ جـمـل شدیم بـــاور کـــنیـد پیشتـر از بـود خویشتن عـبـد خـدا و مــــنکر لات و هـبـل شدیم دنـیـا بدانـد اینکـه تمـدن از آن ماست گیتی همیشه محـو صدای اذان ماست گویــیـد منکـران همـه برهـان بیاورند بــر دردهــای جامـعـه درمــان بیـاورند دانـشـوران کـل جهـان را صــدا زنـید یک آیــه مثـــــل آیــــۀ قــرآن بیـــاورند گـویید در تمامی ادیـان اگر کـه هست مقداد و حجر و بــوذر و سلمـان بیاورند مقداد وحجروبوذرو سلمانشان کجاست؟ کـوشش کننـــد چـــنـد مسـلمـان بـیـاورند خـواهنـد اگـر سعـادت دنیـا و آخـرت بایـد بــه ایــن پـیــامبـر ایــمــان بیاورند چونان که بعد ختم رسالت رسول نیست دینــــی به غیـر دیـن محمّد قبـول نیست مـا از غـــدیـر، راه حــرا را گرفتهایم در این مسیر هر دو ســــرا را گرفتهایم از لحظهای کــه آیـۀ اقــرأ نزول یافت سـرخط ســــبز شــــیر خـدا را گرفتهایم مـــــا را ز خاک کربوبـلا آفریـدهاند مـــــا راه سیــــــدالشهــدا را گـرفتــهایـم پرواز ما ز اوج ملک هم گذشته است ما زیر بـال، ارض و سمــا را گرفتهایم ای خاندان پـــــاک محمّد خدا گواست مـا دامــن ولای شمـا را گــــرفتـــــهایـم "میــثم" همیشه خاک ره میثم شماست تا هست زنـده در نـفس او دم شماست |